پرنسس مونونوکه: شاهکار انیمیشن‌های دنیا

تخیل میازاکی، یکبار دیگه، قدرت ایده‌های خلاقانه خودشو رو به رخ انیمیشن‌های پرزرق و برق سینمای امروز می‌کشونه. جایی که داستان، تلقی فیلمساز از اون و شخصیت‌پردازی ، در درجه‌ اول اهمیت قرار داره.

اگه دنبال‌کننده‌ی کارتون های ژاپنی باشین، به احتمال زیاد پرنسس مونونوکه ، اثر بی نظیر هایائو میازاکی رو تماشا کردین. یک اثر فوق‌العاده از خالق کارتون‌های شهر اشباح و قلعهی متحرک هاول که در سال 1997 ساخته شد و تونست نظر مثبت بسیاری از منتقدان و مردم رو به خودش جلب کنه. راجر ابرت، این فیلم رو ششمین فیلم برتر سال 99 (سالی که فیلم در آمریکا اکران شد) معرفی کرده و البته در زمان خودش، عناوین پرخرجترین و پرفروش‌ترین فیلم سینمای ژاپن رو هم در اختیار گرفته بود. بنابراین با یکی از مهمترین آثار تاریخ انیمیشن روبرو هستیم که هر علاقه‌مند به شاهکارهای سینمایی باید اونو دیده باشه.
برخلاف روال بررسی فیلم های قبلی، به خاطر داشتن یک داستان منسجم و زیبا، گفتم شاید بهتر باشه که داستان فیلم رو به شکل کامل‌تری بنویسم تا شاید اونایی که فیلم رو ندیدن، وسوسه کنم تا حتماً این شاهکار رو ببینن. ضمن اینکه برای اونایی که فیلم رو دیدن، احتمالاً چیزای تازه‌ای هم هستن که از این کارتون، متوجه بشین.

120707-1625-1.jpgپرنسس مونونوکه، داستان سفر آخرین شاهزاده‌ی قوم Emishi به نام Ashitaka و تلاشش برای برقرار کردن صلح بین دسته‌ای انسان‌ها که در Irontown ساکن هستند و موجودات ساکن در جنگلی که نزدیک این منطقه قرار داره رو دنبال می‌کنه.
فیلم با سکانسی شروع می‌شه که آشیتاکا سعی می‌کنه دهکده‌ش رو از شر خوک بزرگی به نام
Nago که به شکل هیولایی خطرناک دراومده نجات بده اما با کشتن اون، به نفرینش گرفتار میشه؛ نفرینی که از علامتی روی دستش شروع به رشد می‌کنه تا سراسر بدنش رو بپوشونه و اونو بکشه. نفرینی که باعث شده که قدرت خارق‌العاده‌ای پیدا کنه ولی در عوض به تدریح اونو ضعیف می‌کنه. در جسد Nago، گلوله‌ای آهنی پیدا میشه که ظاهراً دلیل تبدیل شدنش به هیولا بوده. آشیتاکا که الان از دهکده طرد شده، به دنبال یافتن محل زندگی ناگو، رهسپار سفر می‌شه. در این سفر، او با خدایان جنگل مثل گرگ‌ها، میمون‌ها و خوک های وحشی و از همه مهمتر، خدای زندگی و مرگ، روبرو می‌شه. خدایی که روزها به شکل گوزن و شب‌های در زیر نور ماه، به شکل نایت‌واکر درمیاد. این جنگل، در کنار دهکده‌ای به نام Irontown قرار داره که مردمش به رهبری Lady Ebushi، جنگل رو در جستجوی سنگ آهن، به نابودی کشوندن. در یکی از درگیریهای بین این مردم و موجودات جنگل، اینها بودن که باعث زخمی شدن ناگو شدن. در طول فیلم، آشیتاکا بارها تلاش میکنه تا بین Irontown و جنگل، صلح برقرار بشه. San، دختری که بوسیله گرگ‌ها بزرگ شده و خودش رو جزو انسان‌ها نمی‌دونه به شهر حمله می‌کنه اما آشیتاکا که داره شهر رو ترک می‌کنه مداخله می‌کنه و اونو به جنگل برمی‌گردونه. سان که باعث شده آشیتاکا زخمی بشه، اونو به کنار دریاچه می‌بره. خدای مرگ و زندگی اثر زخم رو از بین میبره اما نفرینش رو شفا نمی‌ده. آشیتاکا که احساس علاقه‌ای نسبت به سان در خودش احساس میکنه، سعی می‌کنه اونو از خطر دور

120707-1625-2.jpg

نگه داره. Moro، گرگی که سرپرستی سان رو برعهده داره به آشیتاکا اخطار می‌کنه که نمی‌تونه زندگیش رو با سان به اشتراک بگذاره.لیدی ابوشی، تصمیم می‌گیره که خداوند مرگ و زندگی رو بکشه و سرش رو که گفته می‌شه زندگی جاودان میده رو به امپراطور هدیه کنه تا در ازاء اون، محافظت امپراطور رو از شهرش در مقابل مهاجمان به دست بیاره. با وجود تلاش های آشیتاکا، ابوشی موفق به قطع کردن سر خدای مرگ و زندگی می‌شه، اما این کارش باعث میشه که نفرینی بزرگ، تمام سرزمین های اطراف رو فرا بگیره و جنگل رو بطور کامل نابود کنه. آشیتاکا و سان که الان خودشونو رو خیلی نزدیک به هم می‌بینن، سر رو پس می‌گیرن و به خدای مرگ برمی‌گردونن. در انتها هرکدوم از اونها راه خودشونو انتخاب می‌کنن. لیدی ابوشی، تصمیم می‌گیره که دست از نابودی جنگل بکشه و صلح بینشون برقرار می‌شه.

نقد فیلم:

120707-1625-3.jpg

تخیل میازاکی، یکبار دیگه، قدرت ایده‌های خلاقانه خودشو رو به رخ انیمیشن‌های پرزرق و برق سینمای امروز می‌کشونه. جایی که داستان، تلقی فیلمساز از اون و شخصیت‌پردازی ، در درجه‌ اول اهمیت قرار داره. هرکدوم از شخصیت های فیلم، بسیار دقیق و حساب‌شده پرداخته شدن. طوری که در انتها، فیلم مثل پازلی که این شخصیت‌ها، قطعاتش هستند کامل میشه.

بر خلاف ظاهر داستان، اکثر کاراکترها چندین وجه شخصیتی دارند و صرفاً بد یا خوب مطلق نیستتد. بطور مثال، Lady Eboshi با وجود اینکه یکی از شخصیت های منفی فیلمه، اما هیچگاه احساس نمی‌کنید که با یک زن پلید روبرو هستین، بلکه کارهای اون رو می‌شه بیشتر به ناآگاهی یا قضاوت دلسوزانه‌ش برای مردمش نسبت داد. مردمی که با تمام وجودشون دوستش دارند و به خاطر کارهاش، ازش سپاسگذارند.

آشیتاکا که به ظاهر، شخصیت اصلی داستانه، در کنار کاراکتر آرام و درون‌گرای خودش، باید با وجه پیشرونده‎ی شخصیتش که ناشی از نفرین ناگوئه کنار بیاد و اونو سربه‌زیر نگه داره.

سان، دختریه که عنوان فیلم (پرنسس مونونوکه) بر اساس کاراکتر اون معرفی شده: زمانی که سان کودک بود، موروی
گرگ به پدر و مادرش حمله کرد چرا که اونها رو از متجاوزان به جنگل میدونست. اما اونها، سان رو به عنوان طعمه جلوی گرگ انداختند تا جون خودشون رو نجات بدن. گرگ هم سان رو مثل دختر خودش بزرگ کرد. بر طبق این داستان، ادامه‌ی فیلم بسیار قابل قبول پیش می‌ره و حتی جدایی سان و آشیتاکا هم، منطقی به نظر میاد. مورو، گرگی که از خدایان جنگل محسوب می‌شه، به ظاهر شخصیتی درنده‌خو داره، اما آشیتاکا هرچی بیشتر باهاش در کنار دخترخوانده‌ش اشنا می‍شه، متوجه ذات فداکار و مهربانی می‌شه که حاضره همه کار برای دخترش و برای جنگل بکنه.

120707-1625-4.jpg

داستان در دوره‌ی موروماچی روایت می‌شه. برهه‌ای از تاریخ قرن 14 ژاپن که اونو به دوران مدرن متصل می‌کنه. تمام نماهای فیلم، برداشت‌هایی واقعی از نقاشی های اون دوران هستن و به شکلی جذاب، تماشاگر غیرژاپنی رو با فرهنگ اصیل ژاپن آشنا می‌کنن. کل این کارتون، تقریباً بصورت دستی ساخته شده و انیمیشن کامپیوتری، به ندرت استفاده شده. بنابراین حس و حال کارتون‌های کلاسیک، در سراسر فیلم جریان داره.

برخلاف کارتون‌های دیگه که اصولاً به عنوان سینمای کودکان شناخته می‌شن، این یکی اصلاً برای این دسته از تماشاگرها ساخته نشده و درجه‌بندی فیلم هم همینو تائید می‌کنه. خشونت جاری در بعضی از صحنه‌های فیلم، بزرگسالانی که برای بار اول پای این کارتون میشینن رو هم شوکه می‌کنه.بنابراین اگه دنبال کارتونی هستید که سر چهارتا بچه‌ی هفت هشت ده ساله‌ رو بتونید باهاش گرم کنید، دور این یکی رو خط بکشید.

طبق معمول همه‌ی انیمیشن های میازاکی، آهنگ‌های این فیلم رو هم جو هیسایشی ساخته که مثل همیشه شنیدنی و زیبا هستند. اما اینجا به خاطر مایه‎ی پررنگ فرهنگ ژاپن، آهنگ های فیلم هم بیشتر به سمت موسیقی شرقی متمایل شده‌ن. تم اصلی موسیقی فیلم، به زیبایی روی فیلم نشسته و طرفدارای موسیقی ژاپنی رو کاملاً راضی می کنه. این آهنگ رو (که یه موسیقی بی‌کلام هستش) می‌تونید از اینجا دانلود کنید. ضمن اینکه یه نسخه‌ی کوتاه‌تر و البته متفاوت با آهنگ اصلی رو میتونید از اینجا بگیرید.

اگر از موضوع این پست لذت بردید، این مطالب رو هم بهتون پیشنهاد می‌کنم:

یه کارتون ژاپنی: شهر اشباح

سفر به یک دنیای پیچیده‌ی پیچیده: نگاهی به کارتون قلعه‌ی متحرک هاول

پسر کو نشان از پدر: درباره انیمیشن افسانه های دریازمین

وقتی این خواننده، مشکوک میزند!

… اما مشکل از همینجا شروع میشه. جایی که تلاش برای جلب رضایت قشر وسیع شنونده ها به خلق آثاری ختم میشه که هیچ توجیه هنری برای اونها وجود نداره …

وقتی از یه چیزی یا کسی خوشتون میاد، دل کندن ازش مشکل میشه. حالا اون چیز یا شخص میتونه یه فیلم، آهنگ یا یک هنرمند باشه. ولی گاهی وقتا اتفاقاتی باعث میشن که سعی کنین یه فاصله منطقی با سوژه ی مورد علاقه تون داشته باشین. حالا یا به دلیل تغییر ذائقه یا به خاطر حرف مردم و…

حالا قضیه ی علاقه من به شادمهر (عقیلی)، خواننده و آهنگساز معروف که تقریباً هر دنبال کننده موسیقی میشناستنش، همین جریانه. متاسفانه یا خوشبختانه، من از سال 77 با این موجود و کارهاش آشنا شدم و از اون موقع تابحال پیگیر آثارش هستم. از موسیقی هاش تغییر سبکها و فراز و نشیب هاشو دیده م و نظرات پرتعداد دیگران رو راجع بهش شنیده م. ویژگی بزرگش اینه که تقریباً هرسالی که آلبومی بیرون داده، حداقل یک آهنگ عرضه کرده که مدت ها سرش بحث باشه؛ کل آلبوم مسافر، آهنگ های دهاتی، خیالی نیست، آدم فروش، آغوش، پاپ کورن و … همه جزو آهنگ هایی بودن که با وجود اینکه نمیشه جزو آثار ارزشمند به شمار بیارمشون، اما حرف و حدیث های و سر و صدای زیادی به پا کردن. از اینها گذشته، در هرکدوم از آلبوم ها، آهنگ هایی گنجونده شده تا همه جور سلیقه ای رو ارضا کنه؛ اما مشکل از همینجا شروع میشه. جایی که تلاش شادمهر برای جلب رضایت قشر وسیع شنونده ها به خلق آثاری ختم میشه که هیچ توجیه هنری برای اونها وجود نداره. حتی وجه صرفاً پاپ این دسته از آهنگ ها هم اونقدر جذابیت لازم رو ایجاد نمیکنه.

این مشکل، از همون اولین آلبوم ها هم به چشم میخورد و حالا با مهاجرت شادمهر، بیشتر و بیشتر به چشم میاد. ظاهراً، شادمهر، هیچ محدودیتی برای ساختن ملودی ها و آهنگ های ساده و کم مایه برای خودش نمیبینه و فقط برای اینکه سلیقه های همه رو نزدیک به هم نگه داره، یکی دو قطعه هم از آثار قابل توجه خودش رو هم تو آلبوم هاش جا میده. قطعات فال قهوه، بی تو و دو قطعه ی رسیدی و سبب از آلبوم آینده ش… از این دسته آهنگ هاهستند.

mashkookl003.jpg

اما دلیل که باعث شد این مطلب رو بنویسم، پخش جدیدترین ترانه ی شادمهر از تلویزیون های ماهواره ای بود که تا این لحظه (ساعت 10 شب روز 14 آذر) سر و صدایی نکرده. قبل از اینکه به بررسی این آهنگ بپردازم، بد نیست اشاره کنم به مشکلاتی که این شبکه ها با هم دارند که باعث شده بعضی از خواننده ها نتونن آثار خودشون رو در سطح قابل قبولی عرضه کنن. از طرف دیگه، سلیقه سطح پایین گردانندگان این کانال ها، راه رو برای نمایش آثار قابل اعتنا بسته.

اما موزیک ویدیو جدید شادمهر، نه درگیر مشکلات بین رسانه ای شد و نه میشه جزو آثار قابل بحث قرارش داد.در واقع بیشتر از اینکه بشه روی کیفیت کار بحث کرد، باید روی ضعف های شدید اون متمرکز شد. بطور کلی با یه موسیقی تکراری، ترانه ی ضعیف و موزیک ویدیوی یکنواخت و کسل کننده ای روبروییم که هیچ چیز تازه ای برای شنونده نداره. مضمون ترانه، تاریخ مصرف گذشته و تکراریه و تاکید خواننده بر استفاده مداوم از قسمت اصلی اون (Chorus)، اونو به یه آهنگ آزاردهنده تبدیل کرده. با توجه به سابقه ای که از شادمهر سراغ داریم، احتمالاً شعر اصلی رو که توسط مونا برزوئی سروده شده رو خیلی باید تغییر داده باشه. در مجموع کاریه که اصلاً نباید به تصویر برگردونده میشد اما این تلاش شادمهر برای حفظ کردن دسته شنونده های موردنظرش، به یه «تقریباً فاجعه» ختم شده. گرچه نقاط مثبتی هم تو این اثر میشه پیدا کرد که دیگه از خیر بازگو کردن اونا میگذرم و

مشکوکم

مشکوکم مشکوکم به تو … دیگه نمی تونم بمونم با تو
مشکوکم مشکوکم به تو … نمیدونم با کی هستی تو

یه نفر هست مث یه سایه … یه نفر هست مث آوار
یه نفر هست مث دیوار …. یه نفر هست ، آره انگار

دنیامو کردی زیر و رو … حتی نذاشتی آبرو
تو نمیخوای من و تو باشیم … آخه چرا؟ بهم بگو.

مشکوکم مشکوکم به تو … دیگه نمی تونم بمونم با تو
مشکوکم مشکوکم به تو … نمیدونم با کی هستی تو

موزیک ودیو رو برای اون دسته از دوستانی که ADSL دارند یا طرفدار شیش آتیشه ی شادمهرن گذاشتم اینجا. 7 مگابایته و…
… و قضاوت باشما.

30nema4252469.jpg

پیوست: با توجه به خیل عظیم کامنت هایی که به من یادآور شدن که شادمهرشناس نیستم و حتی اسم آلبوماش رو هم نمیدونم و اینکه دارم حرف زیادی میزنم، همینجا اعلام میکنم، اصلاً این بابا، بهترین خواننده ی دنیاس و زده رو دست التون ویلیامز و  شانیا اسپیرز! و آقا ما را به خیر، شما را به سلامت! لطفاً دیگه نمیخواد بیشتر از این یادآوری کنین که شادمهرتولدش 7 بهمنه و غیره و غیره!