Experiment آزمایش»

Experiment

چی فکر میکنید اگر به شما بگن به مدت دو هفته میتونی نگهبان زندانی باشی پر از آدم هایی که دارن نقش زندانی رو بازی میکنند؟ برعکس ش چطور؟ حقوق بشر و غیره رو هم بیخیال…یه چیزی تو مایه های قانون جنگل! فکراتون رو بکنید تا بگم که این مساله رو به یه سری آدم دیگه گفتند و اونها هم گفتند چیز خوبیه و وقتش رو بیشتر کنید و غیره و نتیجه اصلاً چیزی جالبی از آب درنیومد.

آزمایش زندان استامفورد، مطالعه ای روانشناسانه بر تاثیری بود که زندانی یا نگهبان زندان بودن بر رفتار انسان‌ها میگذارد. این آزمایش در سال 1971 توسط تیمی به سرپرستی فیلیپ زیمبارو در دانشگاه استامفورد انجام شد. 24 دانشجو از بین هفتاد نفر داوطلب به دو گروه زندانی و نگهبان زندان تقسیم شدند تا در زیرزمین دانشگاه که برای این منظور به یک زندان کوچک تبدیل شده بود به انجام این آزمایش بپردازند. تمامی این 24 نفر از بین کسانی انتخاب شدند که سابقه مشکلات روانی، جنایی و  مشکلات جسمانی نداشتند تا یک فضای نمونه ایده‌آل را تشکیل دهند. نقش ها به وسیله‌ی شیر و خط انتخاب شدند.

زندانی ها و نگهبانان زندان خیلی سریع در قالب نقشهایشان فرو رفتند و حتی پا را از آنچیزی که پیش‌بینی میشد فراتر گذاشتند تا وضعیت به صورت غیرقابل کنترل درآمد و صدمات روانی و فیزیکی به طرفین وارد شد. یک سوم از نگهبانان با رفتار دیگرآزاری منحصر به فرد، برچسب خوردند در حالیکه دو تن از زندانیان از جریان پروژه خارج شدند. زیمباردو بعد از این که با Christina Maslach، دانشجوی فارغ‌التحصیل روانشناسی روبرو شد، به این نتیجه رسید که به صورت نآاگاهانه، مجوز رفتارهای غیرمتعارف را به زندانبان‌های آزمایشش داده و بعد از شش روز تصمیم به پایان دادن به پروژه گرفت.

ین پروژه در مجموع برای نمایش تقلیدپذیری و اطاعت‍پذیری افراد را در مواقعی که یک ایدئولوژی به یک قانون غیرقابل سرپیچی تبدیل میشود، پیاده شد. همچنین در مسند قدرت بودن  و فرضیه‌ی Cognitive dissonence از موارد دیگر منتج این پروژه بود.

این جریان، دست مایه ی ساخت فیلمی شد به نام Expeiment که محصول سال 2009 کشور آلمان و اثریست به نهایت هیجان انگیز که اگر در جریان داستانش نباشید امکان نداره بتونید حدس بزنید که 5 دقیقه بعد قراره چه اتفاقی بیفته. بیشتر حوادث فیلم بر اساس اتفاقات تجربه استامفورد رقم خورده اند. مایه ای از رمانس هم برای تغییر فضای سنگین داستان اصلی به اون اضافه شد. البته هرچه به پایان فیلم نزدیک تر میشیم، روال حوادث بسیار خشن تر و مرگبارتر از آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد پیش میره. داستان هم در زمان ماجرای واقعی هم متفاوته.

Subscribe to Feed توهم رو از طریق فید دنبال کنید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Del.icio.us :: Digg :: Stumble :: Furl :: Friendfeed :: Twitthis :: Facebook

اروپانامه – قسمت دوم

شب اول و دوم

هتل کوچکی با امکانات رفاهی و غیره در مرکز شهر. مرده شور این تکنولوژی رو ببرن که نزدیک بود نصفه شبی ما رو پشت در بذاره. این سوئدی ها یه سیسنم کدگذاری دارند که باید رمز چهاررقمی بدی بهش تا در باز بشه. اینا هم نکردند به من که دو ساعت قبل بهشون زنگ هم زده بودم بگن رمزش اینه. این شد که فقط شانس آوردم که یه خانواده که داشتن از تو هتل بیرون میومدند در رو روم باز کردند و به این صورت رفتیم تو.

شب سوم و چهارم و غیره تا الان

یک هاستل بزرگ با امکانات رفاهی از جمله یک تخت اضافی جهت همینطوری، در مکانی در اون سر شهر به نام Church Town که قدمتش به سال 1400 میلادی میرسه. نکته مهم اخلاقی که همه ما مدعیان مهمان نوازی به آن توجه خواهیم داشت اینه که من برای پیدا کردن این هاستل مقدس، در ناکجاآبادی که غیر از ماشین های شخصی و احیاناً کامیون پرنده نمیزد گم شدم و بعد که از روی خیلی اتفاقی یه مرد دوچرخه سوار رو گیر انداختم که کمک بگیرم ازش، رفت ماشینش رو از خونه برداشت و آورد که منو برسونه به مقصدی در حدود 4 کیلومتر اونطرفتر! یعنی رسماً از مرامی که گذاشت کف کردم! باشد که انقدر پز مهمان نوازی ندهیم که ما ال هستیم و بل!

بی مروت ها…

همه چیز اینجا زیادی سر وقته. یعنی بعد از ساعت 6 احتمالاً درها به رویتان بسته میشود که ملت بروند به خوابشان برسند. صد رحمت به خرس قطبی! اتوبوس ها سر دقیقه ای که قرار است به فلان ایستگاه برسند، همانجا هستند و آدم یکجوریش میشود. نمیگن یکی دیرتر راه افتاده  دیرتر میرسه به ایستگاه باید یه ساعت دیگه منتظر بمونه برای اتوبوس بعدی که برسه؟ خوب خدا رو که خوش نمیاد!

سیبیل بابا:

همه اینجا دوچرخه دارند خیر سرشان! نمیدونم چطور تو اون سرمای زوزه خفه کن زمستون دوچرخه سواری میکنند. یعنی یه چیزی هم هست که نداشته باشی مصیبته! با اتوبوس بخوای بری به شرط اینکه کارت اتوبوس داشته باشی کورسی 2000 تومن برات خرج داره. تاکسی هم که قربانش برم کم کمش 30 هزار تومنه. اینه که تصمیمت مبنی بر اینکه مثلاً 70 تومن بدی یه دوچرخه دسته دوم بگیری، در همون سرمای مذکور هم منطقاً صحیح میباشد!

توانا بود هرکه دانا بود….

گفتیم ایرانی نیست اینجا خیالمون راحته که ملت سرشون تو کار خودشونه، که دیدیم نخیر… فقط تو رشته ی خودم 4 نفر دیگه از ایران اومده ن! بماند که سایر رشته ها چه خبره!… ولی از حق نگذریم یه کسی که احساس غربت ادم رو بفهمه دم گوش آدم خیلی مفید فایده میباشد… یکی مثل یک دختر رومانیایی که چاق بوده و کلی هم از خودش گفتمان مینماید!! شانس هم خوب چیزی است هاااا…!

 

اروپا نامه – قسمت اول

چون اتفاقات زیاد افتاده سر این پریدن ما، اجازه میگیرم که خیلی تیتروار بنویسم چه اتفاقاتی افتاده… (جناس قلب داارد!)

هواپیمای تهرانجلس

صحبتش رو زیاد شنیده بودم که پروازهای خارجی خیلی دیدنیه که وقتی میری بنشینی سر جات، با وقتی که میخوای پیاده بشی  انگار دو تا پرواز مختلفه…,ولی دیدنش چیز دیگرییست! خانم های محترم واقعاً سنگ تموم میگذارند و اینا! یعنی من، احساساتی که با دیدن وضعیت فوق بهم دست داد، اصلاً بعداً تو پروازهای خارجی و با دیدن اون همه خانم های محترم و غیره دست نداد به جان خودم! احساسات اصلاً مودبانه ای نیستند اینها!

به دنبال یک بلیط ناقابل – ایرانی مهربون یا…

رسیدم فرودگاه گوتنبرگ و باید بلیط بگیرم برای شهر مقصد…. نماینده محترم هواپیمای داخلی میگه زنگ بزن به این شماره…در به در دنبال اینکه چجوری زنگ بزنیم…تلفن ها همه سوئدی بلغور کرده ند و خوب دستمان از پایمان درازتر! یکی از ده ها ایرانی ای که اونجا منتظرند تا مسافرشون پیاده بشه از طیاره رو گیر میارم و ازش فقط میپرسم چجوری باید با اینا کار کنیم….وضعیت من اینجوری شده و تلفن هم ندارم. یه کم نگاه میکنه به تلفن عمومی و بعد اصرار میکنه که از موبایل اون زنگ بزنم. من هم که نمیخوام ایرانی بازی دربیارم و تو مملکت غریب پاچه یه هموطن رو بگیرم میخوام قبول نکنم، نمیذاره….من هم 15 دقیقه با موبایلش حرف زدم! خودش اصرار کرد خوب…!

گوتنبرگ: توی شهر

160 کرون باید پیاده میشدم که فقط اتوبوس من رو ببره تو شهر و برگردونه تا فرودگاه. از یه طرف هم دلم نمیومد الان که سه چهار ساعت تا پرواز بعدیم وقت دارم، دیدن شهر پرطرفداری مثل گوتنبرگ رو از دست بدم. این شد که رفتم که برم هم یه جا پیدا کنم که اینترنت هم داشته باشه. نامردا تو فرودگاه معادل  15 هزار تومن میگرفتن که یه ساعت بتونم از اینترنت استفاده کنم! این شد که رفتم کلی گشتم و کلی جالبناک شدم! چقدر ایرونی تو این شهر پیدا میشه! و جالبتر از اون اینکه باید حتماً هم ایرونی بودنشون رو داد بزنند….حالا فرقی نمیکنه بسیجی باشه یا سازمان مجاهدین خلق! یه بلندگو باید بذارن با یه صدای ناخنجار! آهنگ پخش کنه. یه جا با امام حسین و شربت نذری و مرگ بر امریکا خودشون رو خفه میکنند، یه جا هم با عکسهای مرگ بر رییس جمهور و رهبر و درود بر مریم اینای رجوی!

021

امنیت پرواز فرودگاه گوتنبرگ

میخوام سوار هواپیمای استکهلم بشم تو گیت بازرسی نزدیکه شلوارمون رو هم دربیارن! البته اگر کمرش گشادتر از این بود همینطور هم میشد! همه چی رو دقیق چک میکنه بعد از تو کیفم یه اسپری نو درمیاره میگه این 200 میلی لیتره. میگم خوب؟ میگه بالای 100 میلی مایعات ممنوعه و یا باید برگردم کیفم رو هم بدم تو بار یا اینکه بندازمش دور….منم که زندگیم توشه به همراه لپتاب، میگم بندازش دور! …بماند که اصلاً هم شارژ نداشت که بخوام ازش تو هواپیما استفاده کنم!

لعنتی حرف هم حالیش نمیشد که بگم بابا من سر تا پام عرق کرده بدون اون اسپری تا سه ردیف پشت و جلوم بهم به سوئدی فحش میدن!

هتل

ساعت 10.30 رسیدم به هتلی که از یه هفته پیش رزرو کرده بودم. زنگ هاشون که زنگ نیستن، درباز کن اتوماتند که باید کد درست رو وارد کنی تا باز بشن. من هم کد بلد نیستم کسی هم بیدار نیست که باز کنه این در رو! شانس آوردم یک خانواده ای داشتند میرفتند بیرون که من تونستم برم تو. یه نامه گذاشته بودند به اسم من روی پیشخون که کلید اتاق توش بود! میبینین تو رو خدا چه روزگاریه اونور دنیا؟! نه بیعانه ای نه چیزی نه عدم اعتمادی، هیچی! تا همین الان هم که دارم بعد از دو روز اینا رو مینویسم هنوز یه کارت شناسایی از من نخواسته ند! روزگار رو میبینین؟!! حالا شما جرات دارین روم به دیفال، شورتتون رو یه دقیقه بذارین بیرون ببینین دو دقیقه بعدش سرجاش هست یا نه!!

ببخشید دیگه، خیلی تیتروار شد!

Subscribe to Feed همراه توهم باشید برای مطالب بیشتر از این دست…

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Del.icio.us :: Digg :: Stumble :: Furl :: Friendfeed :: Twitthis :: Facebook

پرش به عرض خیلی…!

ما هم پریدیم…

الان ساعت 2 و نیم به وقت تهران و 12 به وقت محلیه و من تازه یک ساعته که رسیدم….بعد از هقت ساعت پرواز منطقع البته در شونزده ساعت!

محض اطلاع از اینکه زنده هستم و البته توی کف از سرعت اینترنت و اینکه چقدر قیلترینگ نداره اینجا!

پست های آینده رو دنبال کنید که در جریان آنچه که در این روزهای وانسفا در مملکت غریب به ما میگذرد قرار بگیرید.

در مورد وبلاگ توهم چه نظری دارید؟

کدام موضوعات برای شما جذاب‌تر است؟… !

اتفاقات اخیر ایران و تغییرات اجتماعی و فرهنگی ناشی از اون رو میشه در محیط اینترنت مشاهده کرد. افت محسوس خوانندگان در وبلاگ‌هایی که خیلی سمت و سوی سیاسی ندارند به خوبی موید همین مساله است. سیر نزولی علاقه مندان به پست‌های موسیقی یکی از نشونه‌های دیگه این موضوعه.

این مساله به علاوه اینکه برای ادامه تحصیل، ایران رو ترک میکنم و لاجرم زمان کمتری برای آپدیت کردن این وبلاگ خواهم داشت، من رو به این فکر انداخت که ازتون خواهش کنم عمده‌ترین عاملی که به خاطرش خواننده‌ی این وبلاگ یا فید اون هستید رو مشخص کنید. برای این کار فقط در سیستم Polling زیر، دسته‌ی مطالب مورد علاقه‌تون رو انتخاب کنید.
اون دوستانی که بیش از یک دسته مطالب رو به طور جدی دنبال میکنند هم میتونند بیش از یک انتخاب رو داشته باشند. اگر هم مطالب رو بدون توجه به موضوعشون دنبال میکنید که گزینه مربوط رو علامت بزنید.


این نظرسنجی از اون جهت برای من مهمه که نتیجه‌ش عمده‌ی مطالب این وبلاگ رو شکل میده. شکل و محتوای وبلاگ توهم (توهم‌نامه‌ی سابق) از اواسط شهریور تغییر میکنه. امیدوارم تو اون زمان هم خواننده‌ی این کلبه فرهنگی- هنری باشید!

برندگان یوروویژن 2009 – بخش پنجم

کلاً یکی از مزایا برگزاری مسابقات سالانه یوروویژن، معرفی شدن خواننده‌های جدیدیه که بهترین آثارشون رو به مراسم میارند. فکر کنم تو پست‌های قبلی‌ای که دراین باره گذاشتم کاملاً به این مساله رسیده‌ید. اما اینکه هرکدوم از اینها چه رتبه‌ای بدست آورده‌‌ند شاید باعث بشه که خیلی‌ها رغبتی به شنیدنشون پیدا نکنند. به عبارت دیگه، اصولاً آهنگ‌هایی با رتبه‌های پایین‌تر کمتر شنیده شده‌ند.

یکی از این آهنگ‌ها که شاید خیلی مهجور مونده، ترانه‌ایست به نام Love از Sasha Son که به نماینگی از کشور لیتوانی در مسابقات شرکت کرد. این آهنگ، اولین آهنگی بود که در فینال مسابقات اجرا شد و نهایتاً تونست عنوان بیست و سوم رو در فینال بدست بیاره. با وجود این رتبه پایین، میشه دید که آهنگ ساشا، به راحتی پهلو به پهلوی اثر پرسروصدای انگلیسی‌ها و خواننده‌شون، Jade میزنه. اثری که در رقابت نهایی، پنجم شد.

cover1
♫ دانلود کنید: Love اثر Sasha Son

این اثر در سبک راک ساخته شده اما بخش اعظمی از اون سلوی پیانوییه که خود Sasha Son نوازنده‌ی اونه.  ملودی ساده ولی زیبای Love با همراهی صدای ساشا، به خوبی احساسات شنونده رو در دست میگیره. البته مشکل این آهنگ، در قسمت‌هاییه که صدای پیانو زیر سازهای دیگه میره و ترانه‌ی اثر در ورطه تکرار کلمات گیر میکنه تا روی ملودی سوار بشه. این مساله از اونجایی ناشی میشه که ترانه‌ی اصلی این اثر، به زبان روسی خونده شده و برای شرکت موثرتر در مسابقات به انگلیسی تغییر کرد.

به هرحال شنیدن این این آهنگ، خالی از لطف نیست…

***

Subscribe to Feed توهم رو از طریق فید دنبال کنید<

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Del.icio.us :: Digg :: Stumble :: Furl :: Friendfeed :: Twitthis :: Facebook

صداها…

l98769x0nxs

برای خیلی از ماها که سال هایی از نوجوانی‌مون رو با آهنگ‌های روح افزای یانی سپری کردیم، هربار شنیدن اون آهنگ‌ها میتونه تازگی منحصربه فردی داشته باشه که شاید نتونه با هیچ موسیقی دیگه رقابت کنه. Yanni اوایل امسال، آلبومی منتشر کرد که چهاردهمین آلبوم استودیویی اوست و شش سال پس از آخرین آلبوم او منتشر شده. Yanni Voices اما یک تفاوت عمده با تمام آلبوم های قبلی یانی داره و این تفاوت رو هم میشه به راحتی از روی نام آلبوم متوجه شد. گزیده‌ای از قطعات قبلی که بیشتر در مود رومانتیک بودند به همراه تعدادی ساخته‌ی جدید، به عنوان بستری برای خواننده‌هایی گمنام مورد استفاده قرار گرفته شد‌ه‌ند تا آلبومهای یانی که اصولاً در سبک Worldbeat/ NewAge شناخته میشدند، این بار رنگ و بوی Pop به خودشون بگیرند. البته این چیزیه که در اولین بار گوش دادن به آلبوم به ذهن میرسه ولی واقعیت اینه که غنای بالای موسیقی یانی – بخصوص در قطعات استفاده شده در این آلبوم – پارامتریه که اون رو کاملاً از روالی که امروز موسیقی پاپ رو معرفی کرده، جدا میکنه.

آلبوم اصلی Yannni Voices از هفده قطعه تشکیل شده که بیشتر اونها به زبان لاتین هستند. اما آلبوم دیگری که بصورت DVD در سطح جهانی پخش شد دوازده قطعه اضافی هم داره که خوب، طرفداران این سبک موسیقی رو تا چند سالی کاملاً راضی میکنه.

yannivoices-thumb 
همون سبک چندفرهنگی ای که یانی در آلبوم های دیگه ش داره، اینجا هم حفظ شده و یه World music تر و تمیز رو به شنونده عرضه کرده.  عامل اصلی در جذب شنونده‌ها، اینجا هم قدرت رهبری یانی در یک اجرای ارکستراله؛ چیزی که در تمام آلبوم هاش به خوبی مشهوده و همین هم چیزیه که باعت میشه خواننده‌ها در بیشتر قطعات آلبوم، جایگاه دوم رو داشته باشند.

گرچه قبلاً هم تک‌آهنگهایی از یانی که خواننده‌ها وارد صحنه شدند رو شنیده‌ایم، اما شنیدن آلبومی از یانی که اختصاصاً برای صداهای دیگران ساخته شده میتونه تجربه متفاوتی رو  براتون رقم بزنه.

◙ دانلود کنید…

 until the last moment (ترانه لاتین) با صدای Ender Thomas  و Chloe

♫ ♫ Keeper   با صدای Lesslie Mills

***
Subscribe to Feed توهم رو از طریق فید دنبال کنید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Del.icio.us :: Digg :: Stumble :: Furl :: Friendfeed :: Twitthis :: Facebook

گاهی وقتها…

گاهی وقتها انسان وقت نمیکند که سرش را بخاراند….

گاهی از همین وقتها آدم همه اش درگیر کارهای رفتنش است که برود فرنگ درسش را بخواند.

گاهی از همین گاهی وقتها، متوجه میشوی که از نسل ایرانی جماعت، در مناطق مختلف دنیا منجمله مملکت وایکینگ ها تاثیرات به سزایی به جای مانده که نمونه اش را میشود در بنگاه های املاک آنها به خوبی مشاهده کرد. البته از توی اینترنت.

بیشتر این وقتهایی که صحبتش رفت، انسان نمیتواند سریالش را تماشا نکند. آنهم وقتی که آخر فصل چهار سریال لاست باشد و هرشب هم یک قسمتش را فس و فس از تورنت دانلود کنی….

گاهی وقتها نداشتن احساس مسئولیت کاری میتواند خیلی به درد آدم بخورد که دو روز آخر را سر کارش نرود. ولی خوب… مثل اینکه نمی شود!

بالاخره اینجا آپ شد!!