سوراخ تحریم!

چیه این که شایع کردن که تو جی میل دیگه نمیشه اکانت ساخت؟ دیروز رفتم یه اکانت بسازم ازم شماره ایران رو خواست. منم موبایلم رو دادم و تائید کردم. سر سه سوت دیدم یه شماره پرایوت زنگ خورد رو گوشی‌م! یه خانوم باشخصیت به صورت خیلی گویا شماره verification رو برام خوند؛ اونم نه یه بار، که دو بار! منم در حالی که فکم رو به زور از رو زمین جمع میکردم عدد رو وارد کردم و ظرف سی ثانیه، کل پروسه‌ی ساخت اکانت تو جی‌میل تکمیل شد!

حالا هی قمپز بیاین که آمریکای جنایت‌کار، کاربرای ایرانی رو تحریم کرده. به کوری چشم حسود و حسد! پوفففف!!

احترام به ارزشهای ترافیکی

چند نکته برای آنهایی که از فرنگ به ایران میروند:

1 – اگر دیدید راننده‌ای تمام طول خیابان را رها میکند و روی خط عابر پیاده، ماشینش را پارک میکند، تلاش نکنید تا به او قوانین راهنمایی و رانندگی را یادآوری کنید.

2 – اگر دیدید چراغ عابر پیاده، در جایی که قاعدتاً عبور پیاده‌ها، هم میتواند برای خودشان خطرناک باشد و هم باعث ایجاد ترافیک بی‌مورد شود، نروید از پلیس راهنمایی بپرسید چرا چراغ عابر، کار نمیکند.

3 – اگر دیدید سر یک چهارراه جلوتر که چراغ عابر پیاده کار میکند، ملّت، بلانسبت شما مثل گاو سرشون رو میندازن پایین و چراغ قرمز رو ندیده میگیرند و بعد هم کل خیابون رو بند میارن، فکر نصیحت کردنشون نیفتید.

4 – اگر دیدید که در یک خیابان سه لاینه، رانندگان ماشینها بصورت پیوسته و زیگزاگ، در حال لاین عوض کردن هستند تا بتوانند از کوچکترین سوراخهای ترافیکی استفاده کنند،  سرتان را از پنجره بیرون نبرید که یک چیزی بهشان بگویید. اگر راننده هستید، برایشان بوق اعتراض هم نزنید!

346

5 –  اگر بعد از نیم ساعت منتظر شدن برای تاکسی، شاهد این هستید که ده پونزده نفر که اتفاقاً دیرتر از شما رسیده‌اند، زودتر از شما سوار ماشینهایی میشن که جلو پاتون ترمز میزنند…

فقط به این فکر کنید که این، مشکل شماست که نمیتونید به ارزشهای ترافیکی جامعه به شدت مدنی تهران بزرگ پایبند باشید. چشمهایتان را باید بشورید و جور دیگری ببینید. شاید که افاقه کند!

 

emailicon1[1]

مشترک ایمیلی کافه‌توهم شوید

2-

خدا بیامرز اسکار وایلد، حرفای جالبی میزد. یکی ش این بود:

آمریکا تنها کشوری است که مستقیماً از دوره‌ی بربریت به سقوط رسیده، بدون اینکه هیچ تمدنی ما بین داشته باشد.

فارغ از درست یا غلط بودنش، این روش بازی با کلمات و دوره‌ها، من رو یاد این انداخت که ایران هم دوره های بربریت و سقوط رو مستقیماً به هم وصل کرده و یا حالا درحال تکمیل فرایند اتصاله، اما خوب، قبلش برای خودش کلُی متمدن بوده. 

بعد دیدم قطری‌ها سال دیگه قراره دقیقاً عکس این روال رو طی کنند : بعد از جام جهانی، میتونیم بگیم که اونا از دوره بربریت به ظهور رسیده‌اند، بدون اینکه از یک دوره‌ی تمدن عبور کنند.

کسی میاد تو این بازی؟!؟ چیزای جالبی از توش درمیاد!

 

 

 

آرامش به سبک نروژی

چندین سال پیش بود که گروه موسیقی آلفاویل با قطعه‌ی Big in Japan شان توانستند یکی از پرطرفدارترین آثار آن زمان در سبک تکنو –پانک را به بازار بفرستند و با آن، مدتها در رادیو و تلویزیون قدرتنمایی کنند. محبوبیت این ترانه به حدی بود که کاورهای متعددی از این اثر تا مدتها بعد از آن توسط هنرمندان مختلف اجرا شد.

ane_biginjapan_cover_200x200

یکی از این هنرمندان، آن برون (Ane Brun)، خواننده‌ی 34 ساله‌ی نروژی‌ است که در سال 2008، کاوری کاملاً متفاوت و به نوعی دگرگون شده از اثر انرژیک آلفاویل را اجرا کرد که به سرعت به یکی از اجراهای پرطرفدار منطقه‌ی اسکاندیناوی تبدیل شد. آن برون با تنظیم آکوستیک متفاوت و قابل‌تحسینی که از خود روی این اثر ( و همچنین آثار دیگری مثل True Colors اثر سیندی لاوپر و بعدها فیل کالینز) ارائه داد، خیلی زود به عنوان یکی از استعدادهای بالقوه‌ی موسیقی مطرح شد.

anebrun (1)

Big in Japan  را میتوانید از جعبه موسیقی دانلود کنید؛ از همین کنار وبلاگ!

* شنیدن این آهنگ برای اواخر شب، عصرهایی که بی‌حوصله هستید، یا روزهای تعطیل که به آرامش نیاز دارید، توصیه میشود!

* Big in Japan  در اصطلاح دهه‌های 60 و 70 میلادی، به آهنگهایی اطلاق میشد که از نظر شهرت و موفقیت تجاری در حدی نبودند که بتوان روی آنها به عنوان اثرهایی در خور توجه (حداقل در آمریکا و بریتانیا) حساب کرد. بنابراین اگر یک گروه موسیقی، حتی طرفداران زیادی در ژاپن هم داشت، نمیشد به عنوان گروهی پرطرفدار از آنها یاد کرد: آنها فقط در ژاپن، مشهور بودند! 

* وقتی کسی مثلاً به شما میگوید I’m big in Japan، یعنی که شما ادعایی میکنید که برای شما که مثلاً در ایران هستید، قابل رد کردن نیست. نمیتوانید حرفش را نقض کند، چون از اوضاع در ژاپن ‌خبر ندارید!

* مرسی از شب‌کلاه بابت اینکه من رو با این خواننده اشنا کرد!

ah

سرخی تو از من…

این موضوع که هر “یک” ی را “دو”یی به دنبالش است فقط نمیشود مختص سینما و فیلمهای پرطرفدارش دانست. اینترنت و وبلاگ‌های کم‌خاصیت و بلکه بی‌خاصیتی مثل این قهوه‌خانه‌ی استکبارزده‌ی ما هم میتوانند دنباله‌روی این سیستم باشند و یکشان بلکه دو بشود. براداران جان‌برکف ارشاد که لابد دلشان برای این مملکت میسوزد، خُب نمیخواهند عوامل تهاجم فرهنگی‌ همچون کافه‌چی،  گزندی به مام وطن وارد کنند. برای همین هم با تمام یکها مبازره و آنها را فیل میکنند تا اینها بروند در عین ناامیدی خودشان را دو کنند و لابد بعدش هم که دویشان به تعطیلات رفت، سه ‌می‌آید به جایش و الی آخر. غافل از اینکه این جور مهاجمان مذکور، مثل آتش زیر هیزم میمانند و تا وقتی هیزمشان فراهم باشد میسوزند و گرما میدهند. حالا یک جا، هیزمش تر است و آتشش همچین حال نمیدهد، یک جا هم هیزمش های کوالیتی است و آتشش گُر میگیرد حسابی! مناسب برای زمستان‌های فجیع.

ما که اینترنتمان فراهم است، باهاش وبلاگ‌مان را گاه‌به‌گاه چاق میکنیم! حالا شاید آدمهای دور و ورش که میخواهند گرم شوند زیاد نباشند و یا آتش بقیه وبلاگ‌ها بیشتر گرمشان کند، یا بیشتر بهشان بچسبد،  ولی به همین هم قانعیم به جان خودش.

خلاصه اینکه به این کافه‌ی جدید خوش آمدید. آدرسش احتمالاً نباید سخت‎تر از قبلی باشد: cafehall.wordpress.com. کافه‎هالوسینیشن را که یادتان هست؟! حال هالویش را بردارید و به در کافه بچسبانید؛ میشود کافه‌حال! به همین راحتی.

اگرچه در و دیوارش خالی است هنوز،  ولی روبراهش میکنیم کم کم! کامنت خواستید بگذارید یادتان باشد که ایمیلتان را هم بگذارید که اینجا هم بشودتان شناخت!

ضمناً مطالب این وبلاگ از طریق ایمیل و بصورت مُفتی هم قابل دسترس است. کافی است یکبار امتحان کنید:emailicon

هوا شدیداً ویروسی‌ست.

نفسم بالا نمی‌آید. 
ویندوزش رو دوباره نصب میکنم.

بازخوانی یک پرونده: Bohemian Rhapsody

این پست، اولین‌بار دو سال و نیم پیش در کافه‌توهم منتشر شده بود. بد ندیدم برای دوستانی که به جمع خوانندگان جدید این وبلاگ پیوسته‌اند، با تغییراتی در سبک نگارش، اون رو مجدداً منتشر کنم. از دوستانی که قبلاً این نوشته رو خونده‌ند معذرت میخوام.

مامان…! همین الان یه مرد رو کشتم.
تفنگ رو  رو شقیقه‌ش گذاشتم
و ماشه رو فشار دادم
و اون حالا مرده.

مامان…! زندگی تازه شروع شده بود
اما همه چی نابود شد.
…من تموم شد‌م،
و شیطان روحم رو ربود.

Bohemian Rhapsody (=راپسودی بوهمیان)، آهنگ معروفی از گروه Queen و خواننده‌ی اون Freddy Mercury است، که در سال 1975 ساخته شد. این آهنگ با وجود اینکه جزو موسیقی پاپ محسوب می‌شود، اما هیچ بخش Chorus ی ندارد و در واقع از چند قسمت کاملاً مستقل با سبک‌های متفاوت تشکیل شده است. خیلی‏ها این اهنگ گروه کویین رو magnum opus یا شاهکار آنها محسوب میکنند که باعث شد مسیر آنها را برای رسیدن به عنوان یکی از محبوب‎ترین گروه‌های موسیقی مردمی دنیا، هموار کند. خصوصیت بارز این اثر، پرطرفداربودنش آن است و  در عین حال، که به شدت پیچیده‌‌ست. مساله دیگر، نام انتخاب شده برای ترانه‌ است که در هیچ‌کجای آن، استفاده نشده است. تو این پست، بد ندیدم که نگاهی به این اثر متفاوت داشته‎ باشم و تحلیلی بر ترانه و موسیقی آن.

ساختار موسیقی:

نظرات مختلفی راجع به مفاهیم پشت ترانه‌ی این اثر وجود دارد؛ بعضی‌ها معتقدند که این شعر صرفاً داستانی درباره مردی‎ست که بوسیله شیطان فریب می‌خورد و مرتکب قتل میشود؛ یا نمایشی‎ست از یک اعدام و اشاره‌ای دارد به داستان بیگانه، نوول معروف آلبر کامو – که روایتگر زندگی مردی‌ است که یک نفر رو میکشد و بعد در زمان اعدام، به الهاماتی میرسد که ذهنش را روشنتر می‌کند. دیگران معتقدند که این ترانه، فقط برای هماهنگ شدن روی آهنگ از پیش‌ساخته نوشته شده و همانطوری که خود فردی مرکوری گفته معنی خاصی ندارد. مرکوری ذر یکی از صحبت‎هایش درباره این اثر، راپسودی بوهمیان را مجموعه‌ای از مهملات تصادفی موزون نامیده بود. او که اصولاً از حرف زدن در مورد آثارش طفره میرفت، معمولاً زمانی که در این‌باره، مورد سوال قرار میگرفت، حالتی تهاجمی به خود می‌گرفت. دلیل این رفتارش این بود که، اعتقاد داشت شنونده‌ها باید برداشت خودشان رو از آثار اون‌ها داشته باشند:

این یکی از اون آهنگ‌هاییه که یه حس تو رویا بودن به آدم میده. فکر کنم که مردم باید این آهنگ رو بشنوند و درباره اینکه چی از ازش فهمیدن، خودشون تصمیم‌گیری کنن…Bohemian rhapsody همینجوری رو هوا ساخته نشده

با همه‌ اینها، سال‌ها پیش، زمانی که آلبوم Greatest Hits کویین، در ایران به بازار آمد، یک کاور مفصل به همراه ترجمه‌ی ترانه‌ها و توضیحاتی درباره‌ی آنها ارائه شد. در این توضیحات، درباره‌ی بوهمیان راپسودی مطالب جالبی عنوان شده بود:

مردی تصادفاً مرتکب قتل می‌شود و روحش را همانند فاوست به شیطان می‌فروشد. در شب قبل از اعدامش، او خدای خود را صدا می‌زند (Bismillah) و با کمک فرشتگان، از دست شیطان رهایی پیدا می‌کند.

موسیقی این اثر از شش بخش تشکیل شده: مقدمه، Ballad، سولوی گیتار، اپرا، راک و پایان‌بندی. این شکل از تقسیم‌بندی، در کنار تغییرات ناگهای در سبک، تون صدا و سرعت اون، یه سبک نامتعارف در موسیقی راک محسوب میشود کویین آهنگ‌های دیگری هم مشابه این کار دارد. قطعاتی مثل  My Fairy King،Liar و March of Black queen، از جمله این موارد هستندو .

bohemian

مقدمه (0:00 تا 0:48)
آهنگ، با یک هارمونی چهارتکه و دکلمه‎ای* از فردی مرکوری در گام سی‌بمل (B Flat) شروع می‌شود. البته در ویدیوی اثر، هرچهار عضو گروه در حال خواندن هستند. بااینحال، این فقط چند ترک از صدای مرکوری است که روی هم قرار گرفته‌اند

آیا این زندگی واقعیه؟ یا فقط خواب می‌بینم؟چشمانت رو باز کن… واقعیت را گریزی نیست.

بعد از 15 ثانیه، پیانوی گراند شروع به نواختن می‌کند. راوی، خودش را پسربچه‌ی مفلوکی معرفی می‎کند که نیازمند ترحم دیگران نیست. بعد، یک کروماتیک نزولی روی عبارت Easy come, easy go، فضای آهنگ را متوهم‌تر می‌کند (متناسب با حال و هوای کافه‌توهم!).
این بخش با شروع آرپژ پیانو در گام سی‌بمل به پایان می‌رسد.

(0:48 تا 2:36) Ballad
هماهنگ با پیانوی گراند، گیتار Deacon هم شروع به نواختن می‌کند و مرکوری به تنهایی، خواندن را آغاز میکند:

مامان… همین الان یه
نفر رو کشتم
“      تمام ستون بدنم به رعشه افتاده…
باید همه چی رو کنار بگذارم و با واقعیت روبرو بشم..
نمیخواهم الان بمیرم… گاهی وقتا آرزو می‌کنم که کاش هیچ وقت متولد نشده بودم.”

بعد از 30 ثانیه از آغاز میان‌پرده‌ای که گیتار، در آن نقش اول آهنگ را بازی می‌کند، بصورت کاملاً ناگهانی، ریتم از اوج سقوط میکند و وارد سکوت غیرمنتظره‌ای میشویم. فقط نت‌های پیانو هستند که بصورت ریتمیک، این سکوت رو می‌شکنند تا به این صورت وارد بخش شبه‌اپرایی اثر شویم. بخشی که بیشترین بار ابهام را در کل آهنگ به دوش می‌کشد. با وجود اینکه پی‌مایه‌ی آهنگ این قسمت حفظ شده اما تقریباً از همه نظر ، با سایر قسمت‌ها متفاوت از آب درآمده است. حتی میزان به میزان  خود همین بخش هم با هم متفاوتند. تک‌خوانی‎های Freddy همراه با پیانو، با همخوانی‌های سایر اعضای گروه روی درام و باس و… این قسمت اثر را کاملاً از بقیه‌ی آن متمایز کرده است.
نکته‌ی جالب در ضبط این بخش این بود که فردی مرکوری، برایان می و راجر تیلور، توناستند یک بازه‌ی گسترده صدایی را در قسمت کر این بخش بخوانند.به عبارت دیگه، May، نت‌های بم، مرکوری نت‌های میانی و تیلور، نت‌های بالای اون را اجرا کردند. کاری که البته با ده تا دوازده ساعت خوندن در طول روز و تولید مجموع 180 ترک جدا امکان‌پذیر شد. این بخش، با عبارت ” ابلیس، یکی از  نوچه‌هایش را برای رسیدن به حساب من کنار گذاشته” در گام سی به پایان میرسد.

دو قسمت بعدی، قسمت‌های هوی‌متال و جمع‌بندی آهنگ هستند که نزدیک به دو دقیقه طول میکشند.

منبع» ویکی‌پدیا

——————-

(1)  * Bohemian ها، به گروهی از مردم مقیم منطقه‌ی بوهمیا (در جمهوری چک، نزدیک مرز‌ مجارستان) و زبان تکلم انها اطلاق میشود. در تعریف دیگر، bohemians (معمولاً با b کوچک)، به گروهی از افراد (به خصوص، هنرمندان یا نویسندگان) گفته می‌شود که طرفدار مکتب بوهمیانیسم هستند. پیروان این مکتب، به زندگی آزاد و رها از قیود و قوانین رایج در دنیا اعتقاد دارند و در واقع، مرز خاصی برای کاراشون تو زندگی درنظر نمی‌گیرند.
به عنوان یه صفت، bohemian، توصیف کننده‌ی یک زندگی و یا رفتار غیرمعمول و غیرمرسوم است.
(2)  *  Rhapsody، یه یه قطعه‌ی موسیقی (کلاسیک) گفته می‌شود که از بخش‌های مجزا در یک موومان تشکیل شده باشد.
(3) * فرانس لیست (Franz List)، اثر معروفی به نام Hungarian Rhapsody دارد که اگر توضیحات (1) را مدنظر قرار دهیم، به یک روال نامگذاری هوشمندانه برای  این اثر کوئین ‌میرسیم که کاملاً با آنچه که تغییرات جاری در سراسر آهنگ همخوانی دارد: آهنگی کاملاً غیرمتعارف که به تمام قواعد آهنگسازی موسیقی پشت پا میزند. (توجه کنید که  Hungary نام انگلیسی کشور مجارستان است که نزدیکترین مرز را با منطقه‌ی Bohemia در جمهوری چک دارد.
(4) خیلی‌ها اعتقاد دارند که فردی مرکوری در این ترانه، به شکل پیشگویانه‌ای، مرگ خود را پیش‌بینی کرده و این ترانه‌، به نوعی به او الهام شده بوده است.  از نظر منطقی، هیچ نظری نمیشود داد.

(5) مثل اکثر آثار دیگر گروه، اعضای کویین درباره‌ی این اثر هم زیاد صحبت نمی‌کنند. برایان می و راجر تیلور، یکبار و در Greatset Hits DVD کویین، درباره‏ی این اثر اینطور صحبت کرده‌‌اند:

درباره‌ی راپسودی بوهمیان، خوب…فکر نکنم هیچوقت بفهمم که درباره‌ی چیه، گو اینکه اگر می‌دونستم هم چیزی راجع بهش نمی‌‎گفتم! چون واقعیت اینه که دوست ندارم راجع به اینکه آهنگامون درباره‌ی چی صحبت می‎کنند به کسی توضیحی بدم. دلیلش هم اینه که مطمئناً توضیح ما،تمام ذهنیت شنونده رو نسبت به اثر نابود می‌کنه؛ درحالیکه هرکسی این آهنگ رو با یه قسمتی از تجربیات خودش مرتبط می‌کنه. فردی (مرکوری) هم ممکنه این ترانه رو بر اساس یه اتفاقی تو زندگی شخصیش نوشته باشه؛ دنبال راهی برای دوباره ساختن خودش بوده باشه. به نظرم بهتر باشه که قضاوت در مورد این ترانه رو به خودتون بسپرین.

(6) داستانی که در این ترانه روایت می‌شود، مشابه داستان رمان  “غریبه”  اثر آلبر کامو، داستان مردی است که کسی رو می‌کشد و نه تنها قادر به توضیح اتفاقی که پیش آمده نیست، بلکه حتی در بروز احساسش در مورد حادثه هم، دچار مشکل میشود.

(7) ملودی ترانه خیلی سریع حاضر شد، اینطور که بعضی اعضای گروه می‌گن، فردی مرکوری، قطعه روی پیانو پیاده می‌کرد و همینطور به صورت ذهنی جلو میبرد.
اما مشکل اصلی، در هنگام صداگذاری 120 لایه‌ی صدایی (Tracks) بود که در آن زمان و با امکانات آن موقع  ، کار خیلی مشکلی بود و  فقط همان قسمت ابتدایی آن، به تنهایی حدود سه هفته طول کشید.
قسمت اپرایی موسیقی، حدود 70 ساعت زمان برد تا ساخته شود.
برای ساخت این آهنگ، از یک استودیوی اصلی (راکفیلد در جنوب ولز) و چهار استودیوی دیگه استفاده شد و ترک‌های متعدد صدا بر روی هم ذخیره شدند تا یک اثر بسیار پرجزئیات بدست بیاید.

از این آهنگ به عنوان یکی از پرخرج‌ترین و البته پرجزئیات‌ترین آثار تاریخ موسیقی نام برده میشود.

bohemian-rhapsody1

(8) این آهنگ، اولین کار Hit گروه در آمریکا  به حساب می‌آمد و در زمان انتشار، در رده‌ی نهم بهترین آهنگ‌های هفته قرار گرفت، اما در انگلستان اوضاع فرق داشت و Bohemian Rhapsody حدود 9 هفته، برترین ترانه‌ی چارت بود. جالب اینجاست که وقتی یکبار دیگر در یک فیلم  به نام Wayne’s World استفاده شد، فروش به مراتب بالاتری رو در آمریکا تجربه کرد.

(9) زمانی که مرکوری قصد پخش اثر در سال 1975 را داشت، اکثر کمپانی‌ها، مدت زمان طولانی آهنگ را  مشکلی در مسیر موفق شدنش قلمداد کردند و خواستار کوتاه‌تر شدنش شدند. مرکوری، وقتی که اینطور دید، قطعه را به دست یکی از دوستانش سپرد و از او درخواست کرد که آن را (در رادیو و تلویزیون) پخش نکند. اما این آقای دوست، دقیقاً برعکس این کار را انجام داد و تا 14 بار در روز، آن را بصورت کامل روی آنتن برد! نتیجه این شد که همه، نمونه‎ی کامل اثر را شنیدند و پسندیدند و قطعه هم بهمان‌صورت توسط کمپانی‌های پخش، پذیرفته شد!

….ما می‌تونستیم این کارو بکنیم، ولی اونوقت از معنی می‌افتاد. همین الانش هم کلی نامفهومه؛ اگه میخواستیم کوتاهترش کنیم که دیگه هیچی از نمیشد درآورد!

(10) Beelzebub که در میانه‌ی ترانه استفاده میشود، در لغت به معنی شیطان است (the Devil or Satan) و در خیلی از آثار ادبی (مثل بهشت گمشده‌ی میلتون)، به عنوان دست‎راست ابلیس معرفی شده و دومین مقام شیطانی را در جهنم دارد. این کلمه، ظاهراً از لغت Beelzebul گرفته شده که به مرور زمان به b ختم شده.
از طرف دیگر، و به عنوان یک نماد باستانی، به الهه‌ای گفته میشده که ظاهر یک حشره رو داشته و در واقع به عنوان خدایگان پرندگان به شمار میرفته است.

مامان!
نمی‌خوم ناراحتت کنم
اگر که برنگشتم
گریه نکن، چون … دیگه هیچی مهم نیست.

:»  موزیک ویدیو Bohemian Rhapsody را از اینجا ببینید.

emailiconcafeicon2

لباس بَبری!

In the forest, when you hear something that scares you
Be aware that it is frightened of you too,

ویدیوهای پرطرفدار یوتیوب رو که نگاه میکنی، یا چارت پرفروش‌ترین آلبوم‌های موسیقی رو، با خودت میگی “وای خدا! تو چه دوره‌ی زمانی تاسف‌باری گیر افتادم!”. البته نه انقدر رسمی و با کلمات اتو کشیده، ولی خوب مضمون، تو همین مایه هاست!

در این وانسفای مذکور که صحبتش بالا رفت، شنیدن آهنگ‌هایی که ساده باشند، و توشون بتونی هنر رو پیدا کنی و هنرمند بودن طرف رو تشخیص بدی، و در عین حال، خودت رو جدای از موسیقی روز دنیا ندونی، کلی انسان را سر ذوق میاورد! مثلاً علاقه‌ای ندارم که برای جدا نشون دادن خودم از جریان موسیقی اصطلاحاً پاپ، خودم رو شیفته‌ی اسم‌های گنده‌ی دهه‌ی هشتاد و نود نشون بدم. باب دیلن، جانی کش، نیل یانگ، بروس اسپرینگستون، اریک کلاپیتون، تام ویتس، غیره و غیره، اینها اسمهای بزرگی هستند و آثار بزرگی رو هم به موسیقی فاخر دنیا عرضه کرده‍‎اند، که اتفاقاً موسیقی امروز هم خیلی وابسته به آثار اینهاست. اما به سلیقه‌ی من جور درنمیان. یک جورهایی بی کلاسانه، دوره‌ی اینها رو تموم شده میدونم! (گفتم که بی‌کلاسم! دیگه فحش ندید!). موسیقی باید مطابق با ذائقه روز پیش برود. حالا اگر یکی بیاید و همان سبک و سیاق را با این Taste نوین اجرا کند، خوب این میچسبد!

پرت و پلا را خkttunstalltigersuit11اتمه میدهم همینجا. راجع به KT Tunstall میخواستم بنویسم و آلبوم جدیدش به نام Tiager Suit. قبلاً درباره‌ی این خواننده‌ی با استعداد صحبت کرده‌ام. بروید بخوانیدش! چون پست طولانی میشود، فقط گفته باشم که این آمریکایی اسکاتلندی تبار، مایه‌ی امیدواری موسیقی مدرن است و بعد از سه آلبوم خیلی خوب، هنوز هم دارد کارهای لذت‌بخشی را که تکراری هم نیستند، برای علاقه‌مندانش عرضه میکند. آهنگ Uummannaq Song (اگر تونستین درست تلفظش کنین!)  قطعه‌ی آعازین آلبوم است که از جعبه‌موسیقی میتوانید دانلود کنید (میتوانید از اینجا مشترک آهنگهای کافه شوید). Uummannaq نام منطقه‌ای در سرزمین Greenland است. (که اگر در نقشه دنبالش بگردید، نزدیک‌های قطب شمال و نزدیک به کانادا پیدایش میکنید)

آهنگ‌های پیشنهادی کافه‌توهم از این آلبوم جدید هم اینها هستند:

Uummannaq Song (دانلود از جعبه‌موسیقی)
Glamour puss
Push the knot away
Difficulty
Lost

پی‌نوشت:

نام آلبوم، اونطور که KT گفته، از رویایی نشات گرفته که او بارها تجربه‌اش کرده است؛ رویایی که در آن، او در باغ خانه‌اش متوجه حضور یک ببر میشود، و بنابراین تصمیم میگیرد که به ببر حمله کند. بعد که به درون خانه برمیگردد، تازه با خودش فکر میکند که ممکن بوده خودش را به کشتن بدهد. اما بعد از بارها تجربه‌ی این رویا، متوجه میشود که دلیل حمله نکردن ببر به او، این است که خودش در لباس ببری، و در قالب یک ببر از جلوی ببر واقعی درآمده است!

مضمون این روایت را میشود در ترانه Push that knot away هم شنید:

In the forest, when you hear something that scares you
Be aware that it is frightened of you too,

موزیک‎ویدیو Push that Knot away

 

emailicon
مطالب کافه توهم را هر روز در ایمیلتان دریافت کنید.