نوامبر 12, 2010
توسط Amir CAfechi
نوشتن ضدگزارش از کنسرتی که خوانندهاش برای اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان ایرانی، ناآشناست کار مشکل و خطرناکی است. به این دلیل که ما هرچقدر جر بدهیم، حنجرهمان را عرض میکنم، که حالی به حولی بردیم و اصلاً توپ بود آقا! و غیره و ذالک، ملت به خودشان میگویند که “دل این بابا هم خوشه ها! اون کنسرتش رو رفته، ما باید حرص حض نبردهش رو بخوریم…میخوام نخورم!” نتیجه این میشود که به این نتیجه میرسم (این نتیجه با آن نتیجه قاعدتاً فرق داشت! انتظار دارم متوجه باشید) که اصلاً ککم هم نگزد که مخاطبی که شما باشید را خوش بیاید یا نه. به همین دلیل منطقی هم، اینجا ضدگزارش کنسرت Lissie را که هفتهی پیش وعده داده بودم مینویسم.
اول همه اینکه میگویند ایرانی وقتشناسی حالیش نیست و باید برود از خارجیها یاد بگیرد، اصلاً هم چنین چیزی نیست! یعنی قسمت اولش هست، قسمت دومش نیست! به این ترتیب که کنسرتی که قرار بود ساعت 8 شب شروع بشود، ساعت 9.20 شروع شد؛ و قاعدتاً هم انتظار ندارید که توی کلاب برایتان صندلی پهن کرده باشند! بنابراین در حالت خبردار، بیش از یکساعت منتظر ایستادیم تا خبری بشود. عین سلول انفرادی! حالا من باز این را میگویم، صدای آن دوستی که با ما بود درمیآید که چرا انفرادی؟! حالا انفرادیاش را فاکتور بگیرید، سلولش هم که سلول نبود خوب! ولی حسش همان حس خاصی بود که عرض کردم. بجاست از دوستانی که سلول انفرادی را تجربه کردهاند بپرسیم که این حس، آیا واقعاً همان حس است یا اینکه باید بروم یک دوره فشردهی انفرادی؟!
این آقا برای گرم کردن سر مردم، چند دقیقهای آهنگ خوند.
از اینها که بگذریم، به حاشیه میرسیم که خوب شامل شروع کنسرتی میشود که Lissie و گروهش را در اجرا میدید. واقعیتش اینست که برعکس عکسها و ویدیوهایی که از این خانم مکرمه میشود دید، ایشان خیلی ریزه تشریف دارند و بانمکتر از توی ویدیوهایش هم به همچنین! بنابراین کلاً بدعکس است بندهی خدا! بعد مسالهی دوم این که برعکس یکی دو نفر دیگر که حالا به امید خودم در آینده ضدگزارش کنسرتشان را مینویسم، Lissie اصلاً بلد نیست که ملت در صحنه را سرگرم کند. این را میشد بین آهنگهایش به وضوح (1024 در 768) متوجه شد. منتظر بود که یکی از توی جمعیت بگوید که “Love you” که جوابش را بدهد که “من هم همینطور” و اینکه خیلی خوشحالم که اومدم اینجا” و خوب، یک چهارپنجباری این قضیه تکرار شد کلاً !
یک موضوعی که برای من و البته سوئدیهای بیبخار توی کنسرت جالب بود، اشارهای بود که Lissie به اصل و نسبش داشت که ظاهراً برمیگردد به خود سوئد، و خوب حالا کدام جدش در این خاک غریب بوده مشخص نیست، چون مادربزرگش که همین چند هفته پیش مرحوم شده که خوب بچهی میسیسیپی بوده. حالا شاید پدر پدربزرگش بوده یا غیره. اما هرچه بود، از فضل پدر، این سرکار علیه را حاصلی نیست چرا که از کل زبان سوئدی فقط Tack اش را بلد است! آخرهای کنسرت وقتی پیسِِ آرتیستی آمد و صحنه را ترک کرد که منتظر تشویق جمعیت بشود که دوباره برگردد، به مشکل برخورد! خوب اینها نمیآیند بگویند “یه دور دیگه” که! بلکه به زبان خودشان میگویند en gång till و خوب مسلم است که خواننده هم توجیه نیست که اینها دارند همان حرف بالا را میزنند که! نتیجه این شد که بعد از کلی پرس و جو که “چی میگفتین”، دستآخر از فهمیدنش منصرف شد و سراغ آهنگهایش رفت!
از اون جلوی سن، تا ردیف سوم چهارم که من بودم، ملت به ترتیب قد از بلند به کوتاه ایستاده بودند! سایهی موجود در عکس، مربوط به یکی از قدبلندهای فوق میباشد
و البته این جریان ناشناس بودن خواننده، اینجا هم کم و بیش مشکلساز بود و من کسی از این بیبخارها را ندیدم که محض رضای خدا، یک لبزدن ساده روی ترانههای Lissie انجام بدهد. یک جاهایی، وقتی یک آهنگ خیلی پرطرفدار (مثل When I’m Alone) شروع میشد، سوت و تشویقهای یک عده، تازه بقیه را سیخ میکرد که آنها هم روی هوا تشویق کنند! خلاصه اینکه خیلی بیحال بودند!
مورد آخر هم اینکه خوب، Lissie توی ویدیوهایی که از او در یوتیوب موجود است، معروف است به اینکه همیشه یک گیلاس “تکیلا“ هم همراهش دارد! این یک مورد را انصافاً سوئدیهای توی سالن تحقیق کرده و با آمادگی کامل آمده بودند تا حتماً به این قسمت قضیه نظارت کامل داشته باشند. این شد که از همان اوایل کنسرت، گیر خاصی به خواننده دادند که لیوانت کو! و البته هم Lissie بارها تکرار کرد که قبل از آخرین قطعه، حتماً “شاتش را میزند”! اما نهایتاً با اصرار حضار، مجبور شد که همان وسطها، قسمتی از Drink
ش را برود بالا، و بعد هم گفت که اسکاندیناوی، تنها جایی است که تویش انقدر روی مصرف الکل اصرار میکنند!!
در حال نواختن قسمت آخر قطعهی In Sleep
…این از جریان حواشی!
یک متن مختصری هم دارد در مورد خود کنسرت:
Lissie با آهنگ Wedding Bells اجرایش را کلید زد، Here Before را خواند (اینجا دانلود کنید) ، و بعد هم قطعات آلبوم Catching the Tiger اش، را با Worried about شروع کرد. غیر از دو یا سه قطعه از این آلبوم، تقریباً بقیهی قطعات در فرصت یک ساعت و نیمهی کنسرت اجرا شدند، به اضافهی قطعه Pursuit of Happiness که قطعهی هیپهاپ معروفیست از Kidi Cudi، و ایدهی اجرای چنین آهنگی به شکل راک، واقعاً ایده جالبیست. گو اینکه اجرایی که در استکلهم از این قطعه دیدم، به مراتب بهتر از نسخهایست که از که در یوتیوب و سایتهای Streamin میشود شنید.
کنسرت ساعت یک ربع یه یازده شب تمام شد و با احتساب 10 دقیقهای که توی صف دریافت پالتو بودیم، و نیم ساعتی که زودتر آمدیم تا جایی حوالی آن جلوها نصیبمان بشود، سر جمع حدود سه ساعت و نیم ایستادیم تا خاطرات سربازی دوستان را البته در محیطی کاملاً ضدفرهنگی و غیراخلاقی-اسلامی زنده کنیم! خوشبختانه هنوز کمتر از منهای دو و سه نبود که بقیهی مسیر تا رسیدن به ماوای فرهنگی خانه، بتواند هرچه خوش گذشته بود را از دماغمان دربیاورد! دو نقطه دی!
سه هفته دیگر هم با ضدگزارش کنسرت کیوسک، با کافهتوهم باشید!
کافهتوهم را از فید دنبال کنید
در همینباره در کافهتوهم
» کاوری بهتر از اصل
» معرفی آلبوم موسیقی:Catching a Tiger by Lissie